طراوت باران

دوستانه


من و تــــــــو

برای رسیدن به هم

هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه ...!!!






برایت آسمانی خواهم کشید

پر از ستاره های همیشه نورانی

تو در کنار من روی ابرها

من غرق آنهمه مهربانی





وقتی تو نیستی ،


نگاهم حوصله نمی کند


پایش را از چشمم بیرون بگذارد. . . !





از هیاهو زمین بیزار شده ام !!

سهراب قايق ات جايي براي من دارد؟





چقــدر باید بگذرد؟؟

تا مـن

در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد می شوم.

تنـــم نلــرزد�..

بغضــم نگیــرد�..






گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!

نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!

ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !





نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...

اما

ایـــــــــــــن روزها...

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!





شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!






شجاعت مـے خواهد

وفادار احساسـے باشـے

کــ ِ میدانـے

شکست مـے دهد

روزے نفس ـهاے دلت را...





و

درخت هم که باشی

من

دارکوبی می شوم

...

که هفتاد و سه بار

در دقیقه

تو را می بوسد......


http://www.misaqmodiran.com/images/gallery/92.jpg


مينويسم دوستت دارم و

قايمش ميکنم

تو به درد زندگی نميخوری

تو را بايد نوشت و گذاشت

وسط همان شعرها و قصه هايی

که ازشان آمده ای...





بالاخره یک روز...

تمام شناسنامه های دنیا را پاره خواهم کرد!


وقتی نام " او " به عنوان " همسر "


در شناسنامه تو ست...


شناسنامه بی رحم ترین کاغذ پاره ی دنیاست...


می دانی...


شناسنامه...چیز کثیفی ست!!


بیزارم از این شناسنامه های دو به هم زن !





عیبی ندارد،باز هم خودت را بزن به آن راه!

خودت را که به آن راه می زنی...


میخواهم تمام راه های دنیا خراب شود






دلت طفل بود...


قدت به قد عاشقی هم نمیرسید که کوچک شمردی


عظمت عاشقانه هایم را...

نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:30 توسط ترنم ترنم| |


من اگه خدا بودم...


اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...

 

 


آن شب
...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...


تماشا می کرد ...

آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم
..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!


Click here to enlarge


من کویر خسته ام تویی نم نم بارون

دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .


Click here to enlarge


این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست



Click here to enlarge


همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..



Click here to enlarge


کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست....


Click here to enlarge


امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را

وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود


Click here to enlarge


خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم

و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم

عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....


Click here to enlarge


" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با این همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..


Click here to enlarge

هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،


نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوایِ بی توئی!


Click here to enlarge


میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟



انکارش ...

Click here to enlarge


من تو را نمی سرایم !..

تو ...

خودت در واژه ها می نشینی ..!

خودت قلم را وسوسه می کنی !!

و شعر را بیدار می کنی !!


Click here to enlarge


انگـــار


آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم

همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..



Click here to enlarge


در بدرقــــــه چشمان تو نميتوان غربت را فراموش كرد و

كوچــــــه سرارسر ميشود از وداعي عاشقانــــه...


Click here to enlarge


دلِ سبــــــزم را گــــــ ــــ ـره زد ..

و رفتـــــــ ــــ ــ تا بـــــــه آرزوهـــایش برســــد ..



Click here to enlarge

گـل یا پــوچ؟

دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن

بگذار فقط تصــــــور کنم ..

که در دستانتــــ

برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..


Click here to enlarge



سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی


Click here to enlarge

" تـــو "

دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،

کلمه ی کـــوتاهی

کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..

جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و

ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..*



Click here to enlarge


حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!

خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!


Click here to enlarge

فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!



Click here to enlarge


در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ،

در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،

همیشه دلتنگ توام ...


Click here to enlarge


امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!


Click here to enlarge




Click here to enlarge

نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:13 توسط ترنم ترنم| |

 

هیچگاه پاک کنی ساخته نمیشود که عشق تورا ازدلم پاک کند

 

 مگر خاک...

 

کی فکرشو میکرد وقتی که بزرگ شدیمشب ها,توی تخت ,

وقتی همه خوابنجای

 

شمردن ستاره ها ؛توی آغوش تنهای خودمون آرزوهای مُردمون

رو دفن کنیم بعد

 

سرمون رو بکنیم زیر پتو و اونقدر آروم ضجه بزنیمتا کسی , حتی

خدا هم صدای گریه

 

هامونو نشنوه !کی فکرشو میکرد ...

نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:29 توسط ترنم ترنم| |

به سرنوشت بگویید : اسباب بازی هایت بی جان نیستند

 

آدمند...

 

میشکنند...

 

آرام تر!!! ...

 

 

به دنبال واژه ها مباش . . .

 

كلمات فريبمان مي دهند . . .

 

وقتي اولين حرف الفبا كلاه سرش برود

 

فاتحه كلمات را بايد خواند

نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:15 توسط ترنم ترنم| |

 

چه قدر سخته

 

 

به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی

 

 

 

 

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته

 

 

 

 

چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکیه بدی

 

 

 

که یـک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له بشه

 

 

 

چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

 

 

 

اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی

 

 

 

و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی

 

 

 

ـ حس کنی هنوزم دوسش داری

 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:22 توسط ترنم ترنم| |

چه زیباست

 

گاهی

پرسه زدن در خیال تو

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:42 توسط ترنم ترنم| |

 

"تويي"وجود نداشت.

 

 

"تو"يك عروسك دوست داشتني بود كه اشتباهي من بازيچه اش شدم...

آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند

 

 

آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند

 

 

دستخطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست

 

بخند

 

 

فکر کن فکر تو ارزشمند است گریه کن ،گریه چه زیباست

 

 بخند

 

 

راستی آنچه به یادت دادیم پر زدن نیست که در جاست

 

بخند

 

 

آدمک نغمه آواز نخوان به خدا آخر دنیاست بخند

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:35 توسط ترنم ترنم| |

 

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمیافتد

 

 

ديدی غزلی سرود؟


عاشق شده بود.


انگار خودش نبود


عاشق شده بود.


افتاد.شکست . زير
باران پوسيد


آدم که نکشته بود .


عاشق شده بود

 



 

 

 

تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم چون تو پاک هستي مي توانم

 

تو را

 

 

 خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي و

 

 

 

وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم

 

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:23 توسط ترنم ترنم| |

 

 

 

 

گذشته


گذشته در چشمانم مانده است



عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم

 

 

مشهود است

 



چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

 



ور میمانم و بی تفاوت می گذرم

 



که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

 

 



بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان

   

 

گرفته

 

 



آسمان پر باران چشم هایم

 

 


بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش

 

 

 

ناگریز شمعی بی پروانه

 

 

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

 

 


وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟

 

 

 

يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر مي‌ارزد پس

 

 

 

نگو... نگو که روياي دور از دسترس، خوش

 

 

 

نيست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته

 

 

 

است، ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از

 

 

 

اينهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 

  

 

 

 

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول

 

 

 

كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه

 

  

كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي

 

 

 

 

نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي

 

 

 

پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون

 

 

 

كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار

 

 

 

نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي

 

 

 

كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق

 

 

 

خودت باش ولي خوب باش

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:12 توسط ترنم ترنم| |

 

 

 

 

 

 

 

عاشقم عاشق معشوقه پرست

پشت پا بر همه عالم زده ام

چشم پوشیده ام از عیش جهان

دست در دامن ماتم زده ام

غم او یار وفادار من است

فال قسمت همه بر غم زده ام

همه شب باده زخوناب جگر

تا سحر رطل دمادم زده ام

جان به لب آمده از تنهایی

 

 

 

 

 

 

اگر ماه بودم به هرجا که بودم

سراغ تورا از خدا می گرفتم

وگرسنگ بودم به هرجا که بودی

سر رهگذار تو جا می گرفتم

اگر ماه بودی به صد ناز شاید

شبی بر لب بام من می نشستی

وگر سنگ بودی به هرجا که بودم

مرا می شکستی مرا میشکستی

 

 

 

 

 

عـشق تـو بـه تـار و پـود جـانم بـسته است

بـی روی تـو درهـای جهـانم بـسته است

از دست تـو خـواهـم کـه بـر آرم فــریـاد

در پـیش نـگاه تـو زبـانم بـسته است.

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:8 توسط ترنم ترنم| |

ماه سنگ

اگر ماه بودم به هر جا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم،به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
***
اگر ماه بودی-به صد ناز-شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
و گر سنگ بودی به هر جا که بودم
مرا می شکستی،مرا می شکستی
فریدون مشیری

 

 

 

 

 

از بـس کـه غـم تـو قـصه در گـوشم کــرد

 

 

 

غـم هـای زمانـه را فـرامـوشم کــرد

 

 

 

یـک سیـنه سخن بـه درگـهت آوردم

 

 

 

چـشمان سخـنگـوی تـو خـاموشم کـرد

 

 

روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد

گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش

آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:

در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش!

 

 

 

 

.

 

نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:55 توسط ترنم ترنم| |


Power By: LoxBlog.Com