طراوت باران
دوستانه
به نام خدا هموني كه عشق رو آفريد ، هموني كه آدما رو عاشق كرد ، هموني خودش از همه عاشق تره ، به نام كسي كه ثانيه ها رو آفريد كه عاشقاي منتظر بشيشننو اونا رو بشمارن ،
به نام كسي كه نام رو آفريد تا عاشقا نام عشقشونو رو قلبشون حك كنن به نام كسي كه روز رو آفريد تا عاشقا براي ديدن عشقشون روزشماري كنن ، به نام كسي كه هيچ كسي رو بدون كسي نميذاره و هر كسي رو عاشق يه كسي ميكنه ، به نام كسي كه گل رو آفريد تا عاشقا اونو به آدماي گل هديه كنن! ...
سلام دوستای گلم به وبلاگ من خوش آمدین لطفا واسم نظراتونو بگین تا ببینم چی باید بزارم با تشکر ترنم صبر كن سهراب! گفته بودي قايقي خواهم ساخت...! قايقت جا دارد ...؟؟؟ من هم از همهمه اهل زمين دلگيرم... نیاز نیست انسان بزرگی باشی؛ چـــقدر سَختـﮧ ؛
یعنی گرفتار توام رفتن همه ولی نترس
سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... ! هیچگاه پاک کنی ساخته نمیشود که عشق تورا ازدلم پاک کند مگر خاک... کی فکرشو میکرد وقتی که بزرگ شدیمشب ها,توی تخت , وقتی همه خوابنجای شمردن ستاره ها ؛توی آغوش تنهای خودمون آرزوهای مُردمون رو دفن کنیم بعد سرمون رو بکنیم زیر پتو و اونقدر آروم ضجه بزنیمتا کسی , حتی خدا هم صدای گریه هامونو نشنوه !کی فکرشو میکرد ... به سرنوشت بگویید : اسباب بازی هایت بی جان نیستند آدمند... میشکنند... آرام تر!!! ... به دنبال واژه ها مباش . . . كلمات فريبمان مي دهند . . . وقتي اولين حرف الفبا كلاه سرش برود فاتحه كلمات را بايد خواند به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکیه بدی که یـک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له بشه چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی ـ حس کنی هنوزم دوسش داری برای خدا...برای عاشقا
برای خدا...برای عاشقا...
انسان بودن ، خود نهایت بزرگی است.
میتوان ساده بود ولی انسان بود؛
به همین سادگی
هَمـﮧ سُرآغـ كــَسیو اَزت بگیرَטּ كـِ فقط تو میدونـﮯ كـِ دیگـﮧ نیست ...
سَخت تَرش وَقتیـﮧ كـِ مَجبورﮮ لَبخند بزَنـﮯ و بگـ♥ﮯ خوبـ✗ــﮧ !!!
این که نگات نمیکنم
من که طرفدار توام
من و تــــــــو
برای رسیدن به هم
هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه ...!!!
برایت آسمانی خواهم کشید
پر از ستاره های همیشه نورانی
تو در کنار من روی ابرها
من غرق آنهمه مهربانی
وقتی تو نیستی ،
نگاهم حوصله نمی کند
پایش را از چشمم بیرون بگذارد. . . !
از هیاهو زمین بیزار شده ام !!
سهراب قايق ات جايي براي من دارد؟
چقــدر باید بگذرد؟؟
تا مـن
در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تــو رد می شوم.
تنـــم نلــرزد�..
بغضــم نگیــرد�..
گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!
گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!
نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!
ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !
نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...
اما
ایـــــــــــــن روزها...
به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...
انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!
شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند ...
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
شجاعت مـے خواهد
وفادار احساسـے باشـے
کــ ِ میدانـے
شکست مـے دهد
روزے نفس ـهاے دلت را...
و
درخت هم که باشی
من
دارکوبی می شوم
...
که هفتاد و سه بار
در دقیقه
تو را می بوسد......
مينويسم دوستت دارم و
قايمش ميکنم
تو به درد زندگی نميخوری
تو را بايد نوشت و گذاشت
وسط همان شعرها و قصه هايی
که ازشان آمده ای...
بالاخره یک روز...
تمام شناسنامه های دنیا را پاره خواهم کرد!
وقتی نام " او " به عنوان " همسر "
در شناسنامه تو ست...
شناسنامه بی رحم ترین کاغذ پاره ی دنیاست...
می دانی...
شناسنامه...چیز کثیفی ست!!
بیزارم از این شناسنامه های دو به هم زن !
عیبی ندارد،باز هم خودت را بزن به آن راه!
خودت را که به آن راه می زنی...
میخواهم تمام راه های دنیا خراب شود
دلت طفل بود...
قدت به قد عاشقی هم نمیرسید که کوچک شمردی
عظمت عاشقانه هایم را...
من اگه خدا بودم...
اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...
آن شب ...
که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...
تماشا می کرد ...
عاشــقـــانه تر ..
دانستم..
تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!
من کویر خسته ام تویی نم نم بارون
دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .
این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست
همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !
نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...
نـ ماندن ِ تو ...
.
.
.
کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ
و خبــری مـی داد از
نـ رفتن ِ تـــو ..
کاش میدانستی
لحظه هایم
بی تو تنهاست....
امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را
وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود
خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم
و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم
عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....
" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..
بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ
با این همه بنــد
چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..
هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوایِ بی توئی!
میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟
انکارش ...
من تو را نمی سرایم !..
انگـــار
آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم
همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..
در بدرقــــــه چشمان تو نميتوان غربت را فراموش كرد و
كوچــــــه سرارسر ميشود از وداعي عاشقانــــه...
دلِ سبــــــزم را گــــــ ــــ ـره زد ..
و رفتـــــــ ــــ ــ تا بـــــــه آرزوهـــایش برســــد ..
گـل یا پــوچ؟
دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن
بگذار فقط تصــــــور کنم ..
که در دستانتــــ
برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
" تـــو "
دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،
کلمه ی کـــوتاهی
کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..
جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و
ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..*
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم.....!!!
در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ،
در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،
همیشه دلتنگ توام ...
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را
تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!
چه قدر سخته
ادامه مطلب
Power By:
LoxBlog.Com |