خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا


طراوت باران

دوستانه

نمی دانم باز می توانم قلبت را خانه گرم خود بدانم یا نه در انتظار پاسخم بمانم ....خود نمی جویم ترس دیدن تو با دیگری را دارم که همرا خنجر در قلبم اطراق کردی

ترس  چه دارم چرا می ترسم این نهیب از کجاست؟ بار دیگر به خاک بر می گردم  تا ببینم دوباره عاشقانه به سویم باز می گردی ولی من دیگر نیستم در مشاهده  روزگار تو به سر می برم

باز باران با سیاهی امد بر سر خانه ما......آمد با غم و اندوه تا سراید بار دیگر ندارم آغوش گرم تا روم در بی پناهی    فریاد زدم :خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

لا لا غمم بخواب من دیگه نیستم این جهانو با هر چی هستش تنها گذاشتم ....لالا بخواب دیگه سراغم نیا .....من دیگه رفتم دیدی خدا آغوششو واسم باز کرد؟همونی که تو واسم وعده داده بودی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:52 توسط ترنم ترنم| |


Power By: LoxBlog.Com